بررسي ناآرامي و اعتصابات رومي در انقلابهاي بزرگ جهان
از زمان آغاز نشست مجلس طبقات سه گانه (اتاژنرو) در چهارم مي1789ف با توجه به اينكه براي اولين بار تعداد نمايندگان طبقه سوم در اين مجلس - كه تشكيل آن در تاريخ گذشته فرانسه سابقه داشت و به دليل بحران
نويسنده: دكتر مصطفي ملكوتيان
انقلاب فرانسه
از زمان آغاز نشست مجلس طبقات سه گانه (اتاژنرو) در چهارم مي1789ف با توجه به اينكه براي اولين بار تعداد نمايندگان طبقه سوم در اين مجلس - كه تشكيل آن در تاريخ گذشته فرانسه سابقه داشت و به دليل بحران شديد مالي و كوتاه نيامدن اشراف در مسأله پرداخت ماليات به دولت و با پيشنهاد نخست وزير نِكِر براي حل مسكلات مالي تشكيل شد - با مجموع نمايندگان دو طبقه ي ديگر برابر شده و اين طبقه احساس قدرت ميکرد (598 نفر از مجموع 1196 نفر)، اغتشاشهايي در فرانسه آغاز شد كه به گونههاي مختلف نه تنها تا فتح باستيل در چهاردهم ژوئيه 1789 و سپس تا سقوط سلطنت ادامه داشت، بلكه فرانسهي بعد از انقلاب را نيز در بي ثباتيهاي پياپي فرو برد.در ابتداي تشكيل اين مجلس، در مورد اينكه آيا نمايندگان هر طبقه مثل سابق به طور جداگانه تشكيل جلسه دهند يا در مجلسي واحد گرد هم آيند، كه در صورت دوم نمايندگان طبقه سوم برتري مييافتند، بين نمايندگان اشراف
و نمايندگان طبقه سوم اختلاف افتاد. نکر راه دوم را پيشنهاد کرد، اما نمايندگان اشراف زير بار نرفتند ولي نمايندگان روحاني بدون اظهارنظر، خود را اهل مسالمت نشان دادند.
سرانجام پس از يك ماه جر و بحث، در هفدهم ژوئن طبقه سوم تصميم گرفت كه خود به تنهائي شروع به كار كرده و نام مجلس ملي بر روي خود نهاد. شاه، لوئي شانزدهم، درطرفداري از اشراف دستور داد تالار محل گردهم آئي آنها را ببندند. اما نمايندگان در بيستم ژوئن سوگند خوردند تا زمانيكه قانون اساسي نوشته و اجرا نشود، از هم جدا نخواهند شد. در اين هنگام - 23 ژوئن - شورشي در ورساي به وقوع پيوست و شورشيان از قتل عام اشراف سخن ميگفتند.
از سوي ديگر لوئي به سربازان اعتماد كامل نداشت، بويژه كه نظاميان محافظ در مقام مقابله با مردم ورساي، كه به سوي قصر سلطنتي ميرفتند، برنيامدند، برخي از سربازان نيز فرياد ميزدند: زنده باد طبقه سوم، ما سرباز ملت هستيم. بدين ترتيب شاه تسليم آنها شده، پنجاه نفر از نمايندگان اشراف و بيشتر نمايندگان طبقه روحاني نيز به آنها پيوسته و اين مجلس نام مجلس مؤسسان گرفت (انقلاب كبير فرانسه، 1330، صص 12- 10)
پس از تشكيل مجلس موسسان، شاه تحت تاثير اشراف، ملكه ماري آنتوانت و درباريان تصميم گرفت با استفاده از 25000 سرباز غير فرانسوي، نمايندگان را دستگير و مجلس را منحل كند.
در اين اوضاع، مردم كه از وضع نابسامان اقتصادي، سلطه اربابان، مالياتهاي خيلي زياد و فشارهاي ناشي از محصولات اندك كشاورزي سالهاي 89- 1388 و بالا رفتن قيمت نان در رنج بودند و با شرايط سياسي جديد انتظار داشتند مجلس براي رفع فقر و پريشاني آنها كاري انجام دهد، به اين باور ميرسيدند كه عليه آنها توطئه اشراف در جريان است و براي اين نظر خود دلايلي عيني مانند نطقها و رسالههاي اشراف وبويژه عزل نِكِر از نخست وزيري در يازدهم ژولاي را مطرح ميكردند.
در اين اوضاع، بازار شايعهها داغ شد و هر كس بالاي صندليها و ميزها رفته، خطرهاي بزرگ پيش بيني ميكرد. هنگاميكه از سوي افراد آلماني ارتش شاه به سمت گروهي از تفريح كنندگان شليك شد، شورش شدت گرفت، مردم با شمشير، قدراه، تپانچه، نيزه، سيخ و چكش در كوچهها به رفت و آمد پرداختند، صبح روز سه شنبه چهاردهم ژولاي جمعي از شورشيان 28000 قبضه تفنگ و توپ به دست آورده و جمعي به سوي قلعهي نظامي باستيل رفتند و پس از چهار ساعت نبرد و دويست نفر تلفات، قلعه فتح و محافظان آن كه 110 نفر بودند تسليم شدند.
بدين ترتيب، شاه دوباره تسليم شد و نِكِر دوباره به وزارت رسيد. به علاوه، يكي از رهبران انقلابي يعني ژنرال لافايت، به فرماندهي نيروهاي مسلح پاريس كه از آن پس گارد ملي خوانده شد، منصوب شد.
در اين زمان نيروي سوم - ملت مسلح - در صحنه ظاهر شد و شايعهاي سبب مجموعهاي از شورشهاي سراسري شد. بر اساس اين شايعه، عدهاي دزد و خارجي مسلح در كشور شروع به غارت كرده، به هر جا برسند آن را با خاك يكسان كرده و هر چه بيابند ميبرند. بنابراين مردم در شهرها و روستاها اسلحه برداشته تا از فعاليت اين افراد جلوگيري كنند؛ مردم مسلح خواستار لغو سريع نظام فئودالي و عوارض وابسته به آن شده، سر به شورش برداشتند و با ادامهي اين شورشها:
«مجلس ملي دست به اقدامي زد كه جز توسل به آن چارهاي نداشت، به اين معني كه در شب معروف چهارم اوت، نظام فئوداليزم را ملغي كرد.» (رابرت روزول پالمر، 1352، ص 563)
سپس در عين حال كه لويي دوباره مقداري مقبوليت يافته بود، اما اطرافيان وي سبب شدند تصميمهاي شب چهارم اوت را امضا نكند. شدت گرفتن قحطي، نبودن نان و برخي اخبار احتمالاً جعلي در مورد زيرپا قرار دادن پرچم ملي توسط نظاميان در قصر ورساي، موجب ادامه شورشها شد. در روز پنجم اكتبر هفت تا هشت هزار زن مسلح به جانب ورساي رفته، شعار ميدادند نان ميخواهيم و گروهي بزرگ از ساير افراد مردم نيز به دنبال آنها راه افتادند، آنها درهاي قصر را شكسته و شاه را از ورساي به پاريس بردند. از اين زمان، مردم در مذاكرات مجلس حاضر شده و شعار ميدادند: اگر مجلس رعايت حال شاه را بكند، ما شهر پاريس را آتش ميزنيم، ما نمي گذاريم حق ملت فرانسه پايمال شود.
سرانجام شاه و خانواده اش شب سه شنبه 21 ژوئن 1791 با لباس مبدل از پاريس به وارن فرار كردند، اما صبح روز بعد دستگير شده و در قصر تويلري زنداني شدند.
شاه با اين فرار سبب انزجار كساني شد كه هنوز طرفدارش بودند و به اين ترتيب جمهوري خواهي رشد كرد در همين زمان دانتون تظاهرات بزرگي در پاريس به راه انداخت و خواستار نابودي نظام سلطنتي شد. اما چون اعضاي مجلس بيشتر از قشرهاي توانگر طبقهي سوم بودند، از اين اجتماع به هراس افتادند و دوباره لزوم وجود پادشاه را مورد تأكيد قرار دادند.
در اين شرايط، مجلس موسسان ملي كار تهيه قانون اساسي را تمام كرده، آن را به امضاي شاه رساند و بدين وسيله يك رژيم مشروطه را پديد آورد. اين مجلس در روز جمعه سي ام سپتامبر 1791 اعلام كرد كه دوره اش به پايان رسيده است.
اما لوئي شانزدهم و ملكه همچنان خارجيها را به مداخلهي نظامي در فرانسه دعوت كرده و شايع بود كه ملكه نقشههاي جنگي را به دشمن ميدهد. طرفداران سلطنت نيز به توطئه چيني مشغول بودند و هنوز دهقانان به پرداخت مالياتهاي فئوالي ادامه ميدادند. اين مسائل جوي از آشوب آفريده بود و در اين شرايط، وقتي در سپتامبر 1792 نيروهاي خارجي وارد خاك فرانسه شدند، مردم شورش كرده، شكست فرانسه و پيشروي نيروهاي خارجي را دسيسهي شاه و ملكه دانسته و آنها را دستگير كردند.
بدين ترتيب، در 21 سپتامبر 1792 سلطنت ملغي و جمهوري برقرار و در ماه بعد لوئي شانزدهم به اعدام محكوم شد. (ماله و ايزاك، صص 433- 431) در اين زمان، ژيروندنها كه به جمهوريخواهان ميانه رو مشهور شده اند، به رهبري دانتون قدرت را در اختيار گرفتند.
اعدام لوئي شانزدهم و خطري كه از جانب جمهوري جديد رژيمهاي سلطنتي اروپا را تهديد ميكرد به اتحاد تازهاي ميان اين رژيمها انجاميد. نيروهاي خارجي متحد يعني انگليس، اتريش، پروس و اسپانيا، در بهار 1793، نيروهاي فرانسوي را در شمال و جنوب عقب راندند، كمبود مواد غذايي نيز به شكستها اضافه شده، ژاكوبنها به رهبري روبسپير كه به جمهوريخواهان تندرو يا راديكال مشهور شده اند، سر به شورش برداشته و قدرت را در اختيار گرفتند. اما روبسپير نيز سپس در 27 ژوئيه 1794 (9 ترميدور به تقويم انقلابي فرانسه) سقوط كرده، قدرت در اختيار يك هيات اجرايي پنج نفره كه ناپلئون يكي از آنان بود، به نام حكومت هيات مديره قرار گرفت.
انقلاب روسيه
در مجموع چهار عامل را ميتوان زمينه ساز وقوع انقلاب سال 1917 روسيه دانست: شرايط سياسي دربار و نقش منفي راسپوتين، شرايط بد اقتصادي- اجتماعي رژيم پيشين، نقش جنگها (جنگ 5 - 1904 روسيه - ژاپن و جنگ جهاني اول) و گسترش انديشههاي روشنفكري.روسيه قرن نوزده به دليل مشكلات اقتصادي - اجتماعي تا سال 1861 كه تزار آلكساندر دوم با بيان اين جمله كه «پيش از آنكه مجبور شويم در اثر اغتشاش دهقاني نظام ارباب و رعيتي را لغو كنيم، بهتر است آنر از بالا لغو كنيم» تصميم گرفت نظام ارباب و رعيتي را ملغي كند، آشوب زده و ناآرام بود. پس از آن تا آغاز قرن بيستم به نسبت آرام شد. اما با وقوع جنگ روسيه - ژاپن و شكست بد روسيه در آن جنگ، در پترزبورگ اعتصاب كارگري شدت گرفت. (پير پاسكال، 1328، صص 126- 124)
در اين زمان، عريضهاي با يكهزار امضاي كارگران كه در آن آزادي، برابري، حق دفاع مشروع، اجازه اعتصاب و هشت ساعت كار در روز خواسته شده بود، براي تسليم به تزار تهيه شد. سپس در تظاهراتي كه در روز يكشنبه نهم ژانويه 1905 براي تقديم مسالمت آميز عريضه به تزار و درخواست افتتاح مجلس توسط گروه بزرگي از كارگران، صنعت كاران و دانشجويان برگزار شد و تظاهر كنندگان شعارهاي مذهبي نيز سرمي دادند، حدود يكهزار نفر كشته شدند. اين بهره گيري نابهنگام از زور عليه اغتشاشها، براي حكومت بسيار گران تمام شد و بويژه حيثيت ارتش را لكه دار كرد. افراد به ارتشيان ميگفتند كه چرا از مقابل ژاپنيها فرار ميكنيد، اما به سوي هموطن خود شليك ميكنيد. به طور كلي منابع از وجود دو ميليون كارگر اعتصابي در سال 1905 در روسيه ياد كرده اند.
اما اين اغتشاشها، به دليل كوتاه آمدن پادشاه - نيكلاي دوم - و پذيرش تشكيل مجلس (دوما) و اعطاي آزاديهاي سياسي از سوي او، فروكش كرد و به قدرت رسيدن استالي پين قاطع و يكدنده تير خلاص را بر آنها زد:
«اغتشاشي كه در سال 1905 (با 2000/000 كارگر اعتصابي) به اوج خود رسيده بود، بدون اينكه در 1906 به طور واقعي فرو نشسته باشد، در سال 1907 فقط توان بسيج 500/000 نفر را داشت و اين انحطاط در سالهاي 1908 و 1909 عمق بيشتري مييافت؛ سالهائي كه با 93000 و 8000 اعتصاب كننده به طور تقريبي به ژرفاي خود رسيده بود.» (فرانسوا گزاويه كوكن، 1369، ص 15)
هر چند پيش از آغاز جنگ جهاني اول نيز قدري روسيه ناآرام بود، اما اين جنگ چنان نتايج وخيمي به بار آورد كه روسيه را وارد روند انقلاب كرد.
با آغاز جنگ، افكار عمومي در روسيه به شدت به نفع صربها تهييج شد و وقتي تزار فرمان ورود روسيه به جنگ را اعلام كرد، مردم و افسران فرياد ميزدند: «زنده باد امپراتور». مردم از خانهها بيرون آمده و سرود ملي ميخواندند.
با ورود به جنگ، ارتش روسيه در ابتدا پيشروي كرده، وارد پروس شرقي شد، اما پيروزيها ديري نپائيد، سپس شكست پشت سر شكست رخ داد. ورود پانزده ميليون نفر از نيروي كار روسيه به جنگ و توليدهاي جنگي و كاهش عرضه مواد غذائي و سوخت نيز تلفات انساني زياد نظاميان و ورود افسران وظيفه به ارتش كه با خود افكار انقلابي را به درون ارتش ميآوردند، نارضايتيها را به شدت افزايش داد و در سالهاي 1916 و 1917 موجي از اغتشاشها و اعتصابها در شهرهاي بزرگ اتفاق افتاد.
از 23 تا 27 فوريه 1917 به مدت پنج روز تظاهراتي صورت گرفت كه در نهايت انقلاب را به پيروزي رساند. تظاهرات 23 فوريه آرام بود، در 24 فوريه تمام كارخانهها در اعتصاب فرو رفتند. روز 25 فوريه فرياد «نان، زنده باد جمهوري و مرگ بر جنگ» بلند شد و در اين روز 90 درصد كارگران در اعتصاب بودند و چهل نفر كشته شدند. روز 26 فوريه تظاهرات و اعتصابها ادامه داشت و در روز 27 فوريه، شورشيان در برخي نقاط اسلحه خانهها را اشغال و غارت كردند. سرانجام در اين روز نظام تزاري روسيه فرو پاشيد. انقلاب فوريه، تنها با اتكا بر شورش و اعتصاب در چند شهر بزرگ بويژه توسط كارگران پتروگراد، نظاميان ناراضي و يك «دسته پيشرو» در دوما، در شرايطي كه تزار تنها ميتوانست به پليس خود تكيه كند، به پيروزي رسيد.
بدين گونه كه تزار نيكلاي دوم در نهايت پس از مواجه شدن با اغتشاشها و اعتصابهاي ماههاي پاياني سال 1916 از جمله افزايش تنشها به دنبال مرگ راسپوتين و ماههاي آغازين سال 1917 مانند اغتشاشها نان در فوريه در پتروزبورگ و گسترش روزافزون اعتصابها در اين ماه و افزايش بي نظميهاي ناشي از طغيان گاردها، كه وقتي در روز 25 فوريه به آنان فرمان آتش به روي اعتصابيان داده شد، به سوي افسران خود شليك كردند و در كنار شورشيان قرار گرفتند، تصميم گرفت از جبهههاي جنگ به پترزبورگ باز گردد. اما در بين راه متوقف و مجبور به استعفا شد (Walter Kirchener 1966 P. 236)
بدين ترتيب، اگر شورشهاي بالتيك بين 27 فوريه تا چهارم مارس را كه به بهاي قتل تعدادي از افسران تمام شد جدا كنيم، انقلاب بدون خوريزي زياد به وقوع پيوسته بود. ( گزاويه كوكن، صص 54- 53)
از فوريه تا اكتبر 1917 كه در آن بلشويكها قدرت را به دست گرفتند، يك جنگ تبليغاتي شديد ميان بلشويكها و طرفداران دولت موقت در جريان بود. چون دولت موقت نتوانست خواستههاي عمومي در زمينهي صلح، زمين، نان و غيره را برآورده سازد و بلشويكها به رهبري لنين نيز به طور دقيق همينها را تبليغ ميكردند و در شرايطي كه ارتش دچار فروپاشي شده و يك حاكميت دوگانه يعني دولت موقت و شوراها پديد آمده و رهبري اغتشاشها نيز در اختيار لنين قرار گرفته بود، در روز 25 اكتبر عدهاي انقلابي حرفهاي با پشتيباني «گاردهاي سرخ» و ملوانان بلشويك، ظرف چند ساعت دولت موقت را ساقط كردند.
انقلاب اسلامي ايران
پيشينه تظاهرات و اعتصابهايي كه به پيروزي انقلاب اسلامي ايران انجاميد، حداقل به قيام پانزده خرداد 1342 كه به شدت توسط رژيم شاه سركوب شد، ميرسد. با چاپ مقاله توهين آميز عليه امام خميني (رحمةالله عليه) در روزنامه اطلاعات در دي ماه 1356 و اعتراض مردم قم به اين امر، آرام آرام سراسر ايران در اعتراض و اعتصاب فرو رفت و اين اعتراضها تا پيروزي انقلاب اسلامي در 22 بهمن 1357 ادامه يافت.پس از قيام نوزده دي 1356، در چهلم شهداي قم - 29 بهمن - شهر تبريز در اعتراض فرو رفت و در چهلم شهداي تبريز شهر يزد به اعتراض پيوست. از آن پس شهرها و روستاهاي كشور به طور گسترده وارد روند انقلاب شده و رژيم شاه و حاميان خارجي اش را غافلگير كردند.
به دنبال تظاهراتهاي در حال گسترش، از ساعت شش بامداد روز هفده شهريور 1357 به مدت شش ماه در شهرهاي تهران، قم، تبريز، مشهد، اصفهان، شيراز، آبادان، اهواز، قزوين، كازرون، جهرم، و كرج مقررات حكومت نظامي اعلام شد. صبح روز هفده شهريور تظاهرات مردم در ميدان شهدا (ميدان ژاله سابق) تهران به گلوله بسته شد و جمع بسياري از مردم شهيد و مجروح شدند. البته فرمانداري نظامي تهران براي جلوگيري از گسترش اعتراضها تعداد كشتهها را 58 و مجروحان را 205 نفر اعلام كرد.
پس از فاجعه هفده شهريور يا جمعه سياه، انتظار عمومي ورود به نبرد مسلحانه بود. دار و دسته اويسي، ثابتي و ازمون نيز در صدد برآدند تا نهضت را به اين ميدان بكشانند، اما امام خميني (رحمةالله عليه) با نيروهاي مسلح وارد نبرد نشد، بلكه ستون فقرات و اركان اقتصادي رژيم شاه را آماج حملات قرار داد:
اولين موج اعتصاب دو روز پس از جمعه سياه در پالايشگاه نفت تهران به حركت در آمد و در كمتر از دو هفته به پالايشگاه عظيم آبادان رسيد. موج دوم اعتصاب از 28 شهريور تا نهم مهر راه آهن، شبكههاي آب و برق و بانك ملي را فرا گرفت. موج سوم در روز پانزده مهر با اعتصاب سراسري دانشگاهيان و فرهنگيان به اوج خود رسيد و از آن پس ساير دستگاهها و تاسيسات دولتي يكي پس از ديگري به اعتصاب پيوستند. اعتصاب به ارتش نيز سرايت كرد. (سيروس پرهام، 1357، صص 52- 51 و ص 81) و ارتشيان به فرمان امام خميني پادگانها را خالي كردند.
رژيم شاه براي مقابله با موج اعتراضها از روشهايي مانند سركوبي و انداختن تقصير به گردن نخست وزيران و ساير مقامهاي خود و خروج از كشور بهره گرفت، اما هر روز بر شدت اعتراضها افزوده شده و شرايط براي پيروزي انقلاب آماده شد.
با فرار محمد رضا شاه از كشور در 26 دي و ورود امام خميني (رحمةالله عليه) به ميهن و استقبال بي نظير از ايشان توسط مردم در دوازدهم بهمن، رژيم شاهنشاهي به سرعت سرنگون و نظام برآمده از خواست مردم - جمهوري اسلامي - جايگزين آن شد.
منبع مقاله :
ملكوتيان، مصطفي؛ (1335)، پديده انقلاب، تهران: مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}